دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 21هزارگزی جنوب باختر سقز و2هزارگزی جنوب شوسۀ سقز ببانه واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، لبنیات، توتون و تنباکو، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 21هزارگزی جنوب باختر سقز و2هزارگزی جنوب شوسۀ سقز ببانه واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، لبنیات، توتون و تنباکو، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کنایه از حیات و زندگی. - چراغ عمر کسی خاموش شدن، کنایه است از دم درکشیدن و مردن. - شتاب داشتن چراغ عمر، کنایه از زودگذر بودن عمر. زود سپری شدن عمر و دیر نپاییدن زندگی است: کدام کار دل از برق جلوۀ تو برآمد چراغ عمر کسی اینقدر شتاب ندارد. شیخ العارفین (ازآنندراج). مؤلف آنندراج ذیل ’چراغ شتاب ندارد’ شعر بالا را مثال آورده و مینویسد: ’درین بیت حضرت شیخ العارفین، بعضی از محققین میفرمایند که چراغ شتاب ندارد و طرفه عبارتی است، چراغ عمر کسی اینقدر زودسوز نیست، می باید و میتواند ’چراغ عمر کسی’ منادی بود بحذف حرف ندا، درین صورت شتاب ندارد و بمعنی شتاب بیجا و بی حساب خواهد بود، لیکن معشوق را عمر کسی گویند نه ’چراغ عمر کسی’، چنانکه بر محاوره دان ظاهر است معهذا هم اعتراض سابق دفع نمیشود - انتهی. ولی ظاهراً بر مضمون و مفهوم این شعر اعتراضی وارد نیست، زیرا مقصود شاعر و معنای شعر کاملاً واضح و روشن است و شاعر میگوید: از برق جلوۀ تو کار دل برنیامد و چراغ عمر هیچکس چنین شتابنده و زودگذر نیست. بدیهی است هم چنانکه معشوق را ’عمر’ میتوان گفت ’چراغ عمر’ گفتن نیز ایرادی ندارد و شاعر معشوق را مخاطب ساخته میگوید: راست است که تو چراغ عمرمنی، اما چراغ عمر هیچکس چنین شتاب ندارد و بشتاب نمیگذرد و از جلوۀ تو که چون برق شتابان و گریزان است هیچیک از کارها و مرادهای دل برنمیآید و حاصل نمیگردد
کنایه از حیات و زندگی. - چراغ عمر کسی خاموش شدن، کنایه است از دم درکشیدن و مردن. - شتاب داشتن چراغ عمر، کنایه از زودگذر بودن عمر. زود سپری شدن عمر و دیر نپاییدن زندگی است: کدام کار دل از برق جلوۀ تو برآمد چراغ عمر کسی اینقدر شتاب ندارد. شیخ العارفین (ازآنندراج). مؤلف آنندراج ذیل ’چراغ شتاب ندارد’ شعر بالا را مثال آورده و مینویسد: ’درین بیت حضرت شیخ العارفین، بعضی از محققین میفرمایند که چراغ شتاب ندارد و طرفه عبارتی است، چراغ عمر کسی اینقدر زودسوز نیست، می باید و میتواند ’چراغ عمر کسی’ منادی بود بحذف حرف ندا، درین صورت شتاب ندارد و بمعنی شتاب بیجا و بی حساب خواهد بود، لیکن معشوق را عمر کسی گویند نه ’چراغ عمر کسی’، چنانکه بر محاوره دان ظاهر است معهذا هم اعتراض سابق دفع نمیشود - انتهی. ولی ظاهراً بر مضمون و مفهوم این شعر اعتراضی وارد نیست، زیرا مقصود شاعر و معنای شعر کاملاً واضح و روشن است و شاعر میگوید: از برق جلوۀ تو کار دل برنیامد و چراغ عمر هیچکس چنین شتابنده و زودگذر نیست. بدیهی است هم چنانکه معشوق را ’عمر’ میتوان گفت ’چراغ عمر’ گفتن نیز ایرادی ندارد و شاعر معشوق را مخاطب ساخته میگوید: راست است که تو چراغ عمرمنی، اما چراغ عمر هیچکس چنین شتاب ندارد و بشتاب نمیگذرد و از جلوۀ تو که چون برق شتابان و گریزان است هیچیک از کارها و مرادهای دل برنمیآید و حاصل نمیگردد
درخشیدن و روشن گشتن. (ناظم الاطباء). روشن شدن. شعله دادن. فروزان شدن چراغ. نور دادن چراغ:... و چون آتشی است که از سنگ و پولاد جهد و تا سوخته نیابد، نگیرد و چراغ نشود که از او روشنائی یابند. (نوروزنامه) ، موکل شدن. (ناظم الاطباء)
درخشیدن و روشن گشتن. (ناظم الاطباء). روشن شدن. شعله دادن. فروزان شدن چراغ. نور دادن چراغ:... و چون آتشی است که از سنگ و پولاد جهد و تا سوخته نیابد، نگیرد و چراغ نشود که از او روشنائی یابند. (نوروزنامه) ، موکل شدن. (ناظم الاطباء)
کنایه از فرزند است. (برهان). کنایه از فرزند محبوب و عزیز. (انجمن آرا) (آنندراج). نظیر ’قرهالعین’ در عربی. (حاشیۀ برهان چ معین). فرزند. (ناظم الاطباء) (مجموعۀ مترادفات ص 286). مرادف جگرگوشه، جگربند، میوۀ دل، نور چشم، پور. (مجموعۀ مترادفات ص 286) : بدو گفت ای چراغ چشم مادر سزد گر نالی از بهر برادر. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). رجوع به فرزند شود
کنایه از فرزند است. (برهان). کنایه از فرزند محبوب و عزیز. (انجمن آرا) (آنندراج). نظیر ’قرهالعین’ در عربی. (حاشیۀ برهان چ معین). فرزند. (ناظم الاطباء) (مجموعۀ مترادفات ص 286). مرادف جگرگوشه، جگربند، میوۀ دل، نور چشم، پور. (مجموعۀ مترادفات ص 286) : بدو گفت ای چراغ چشم مادر سزد گر نالی از بهر برادر. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). رجوع به فرزند شود